۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

با عبدالامیر چاوشی

این خاطره را آقای ابوطالب ناهیدی تعریف کرده اند که در پایگاه رسمی آزادگان اردوگاه 11تکریت درج شده است با هم این خاطرات را مرور میکنیم «« در ضمن ما یک اسماعیل چاوشی نیز داشتیم که در بند2 بهیار یا مضمد یا پرستار یا پزشک بود ، کسی از ایشان هم خبردارد ، در همایش که در شهر خودشان بود نیامده بود ، کجاست !!؟؟ البته ما یک پیشنهاد داریم و آن اینکه : از دوستان خواهشمندیم با توجه به گذشت قریب 20 سال از آن دوران ، چنانچه خاطره ای را نقل میکنند ، اسم آسایشگاه و قاطع های آن را هم بیان کنند تا دوستان بیشتر به یاد بیاورند و راهتر خاطرات را مرور کنند»» :
عبدالامیرچاوشی متولدکربلا- ساکن اصفهان-شاغل درمرکزبهداشت –متاهل و صاحب یک فرزند پسر و دو دختر دوقلو می باشد.عبدالامیر از بسیجیان دلاور و غیور اصفهانی است که در عملیات کربلای 4 به اسارت دشمن درآمده است.بهمراه بسیاری از دوستان و همرزمان، زندانهای زیادی را در عراق تجربه کرده است .ازبصره گرفته تا استخبارات و الرشید و بندها و آسایشگاهای مختلف در اردوگاه 11و انفرادی مخوف و پردرد و شکنجه آن.واقعا ٌبخت یارش بود که درعراق لو نرفته است البته از آنجاییکه جوانی آرام و موقر و بسیارتو داری بود مانع از لو رفتش شده بود وگرنه جاسوس های زیادی بودندکه اگرمتوجه موضوع می شدند سریعاٌبه عراقی ها گزارش می دادند و بقیه ماجرا که می توان حدس زد ...
خودش از اینکه اصلیت عراقی وکربلایی دارد بسیارخوشحال است و البته باید هم خوشحال باشدچون از نظرمقررات عراقی ها بعنوان تبعه آن کشورمحسوب می شود و هر زمان که بخواهد به اتفاق خانواده می تواند با شناسنامه وارد عراق شود و به دیدن شهرهای مختلف، علی الخصوص زیارت ائمه اطهارکربلا، نجف،کاظمین و سامراء برود.
پدرو مادرش بعد از گذشت سالها از آمدن به ایران همچنان عربی صحبت می کنند اما فرزندان زبان فارسی را برگزیدنددرعین حالی که آشنایی به زبان عربی هم دارند.حالا می فهمیم که ایشان چقدر تو دار و راز دار بوده است و درمدت 4سال اسارتش حتی کلمه ای در این باره به عراقی ها نگفت.بسیاری ازدوستان نزدیک ایشان هم از این موضوع بی خبر بوده اند.این رزمنده دلاور وآزاده سرافراز،درمقابل انواع واقسام شکنجه های سخت وطاقت فرسای دشمن،همانند سایر دوستان مردانه مقاومت کرد و روی عقیده وایمان خود پا برجا ومقاوم ماند.حتی زمانی که سروصدای خیلی ها در زیرشکنجه بلند می شد حسرت یک آهی از ایشان بر دل دشمن باقی می ماند.
درموقعیت های مختلف و برای در امان ماندن بقیه اسرا خود را درمعرض خطر وشکنجه قرار می داد.اردوگاه و زندان هم مثل جبهه،صحنه های زیادی داشت که پر از خطر و اضطراب بوده و اینجابود که دلاورمردان باخدا و نترس،داوطلبانه به سوی آن می رفتندو جان خودر ا درخطر قرارمی دادندو شکنجه های زیادی را تحمل می کردند.
چاوشی هم از این دسته افراد بودکه دوران اسارت، شاهد صحنه های بسیار و بیشمار ایثارگری این رزمنده غیور وفداکاربوده است .درانجام کارهای روزمره،همیشه داوطلب بود. در بحث نظافت آسایشگاه، کمک به مجروحین، آوردن غذا وشستن ظروف، او همیشه آماده تر از بقیه بوده است.
ماجرای زندان رفتن وشکنجه های سخت و دردناک وی درسلول و قضیه به کوری زدنش را بسیاری از دوستان اردوگاه11بویژه بند سه ای های عزیز بخوبی بیاد دارند.واقعاٌچه اعتمادبنفس بالایی داشت وچقدردقیق و ماهرانه رفتارکرده که توانست درمقابل معاینه های فنی و پزشکی عراقی ها در اردوگاه و بیمارستان طاقت بیاورد و خودش را لو ندهد.اوکه می رفت سرقضیه ای کارش به استخبارات و بغداد و احیاناٌ شهادت ختم شود،خیلی دقیق وحساب شده خودش را به کوری زد وتوانست درمدت چندماهی واقعاٌ عراقی ها را گیج و سردرگم و خودش را ازشکنجه های طاقت فرسا رها کند.
اسم او بزعم عراقی ها درلیست مخالفین و شلوغ کاران اردوگاه11ثبت بود ودر زمان تبعید عده ای به ملحق و بعد اردوگاه18 بعقوبه، ایشان هم از جمع دوستان جدا شده و فصل دیگری از اسارت را درملحق و بعقوبه و رمادی9تجربه کرده است.
مدت دوماهی که درملحق بوده است هر روز به اتفاق دیگر همرزمان مرتبا ٌشکنجه می شد و از نظر غذا و هواخوری و دستشویی بسیار محدود و درمضیقه بودند.
اوج ایثارگری اش زمانی بود که با وجود رسیدن نوبت آزادی اش، داوطلبانه می ماند که اگر قرارباشد کسی را به عنوان گروگان نگه دارند او جزو آنان باشدبخاطراینکه عراقی ها برای بعضی از اسرای اردوگاه18چنین نقشه ای داشتند و هر بارکه اقدام می کردند موفق نمی شدند.
این اقدام فداکارانه موجب شد مدت دوماه بیشتر درعراق بماند و به همراه 90نفر از دوستان به کمپ 9منتقل شوندو منظور عراقی هااز این کار هم، این بوده که تعدادی گروگان برای روزتبادل و زمانی که احیاناٌلازم بود، نگه دارند.
عبدالامیرهیچوقت از اسارت و ناملایمات آن شکوه ای نکرده است. ظاهری آرام و باطنی قوی و باصلابت داشت از اینکه سالها دراسارت است وممکن است تا زمان نامعلموم به عنوان گروگان درعراق بمانداصلا نگران نبود همیشه خودش را به کاری و خدمتی مشغول می کرد این اواخر که دراردوگاه9 فرصت بیشتری داشتیم وامکاناتی هم از اسرای صلیب دیده به ارث بمارسیده بود،عبدالامیر برایمان خیاطی می کردو لباس های بچه ها را وصله می کرد. از پارچه های اضافی و پیراهن های غیرقابل استفاده سجاده نماز درست می کردو برای بردن یادگاری های اسارت،ساک دستی می دوخت .
آقای چاوشی همانند بقیه تبعیدی های اردوگاه 11و18سرانجام در30 آبان 1369 آزاد شدو به وطن برگشت.ایشان ساکن شهر زیبای نصف جهان و درحوالی فلکه احمد آباد است.همچنان آرام وموقر و بی سروصداست.ارتباط ورفت وآمدش باسایر آزادگان کمتر از بقیه است اما اگرکسی بتواند با ایشان ارتباط برقرارکندمتوجه خواهد شد که بعکس ظاهر، اما خیلی صمیمی وخوش برخورد و مهمان نواز است .همچنین به دوستان آزاده اش خیلی علاقه و ارادت دارد.همین اواخر و درهمایش بزرگ آزادگان اردوگاه11دراصفهان او را می دیدم که چقدر بی ریا و پرتلاش و با افتخار درخدمت برادران آزاده خود است. ما که دیرتر از بقیه، محل اسکان راترک کرده بودیم شاهدتلاش های مخلصانه ایشان و بقیه بچه های اصفهانی بودیم ومی دیدیم که چقدرمجدانه و پرتلاش تا لحظه های پایانی به خدمت مشغول بودند.ایشان فعلاٌ،مشغول نوکردن منزل و ساخت وساز است اگر خواستیدبه اصفهان بروید و به ایشان هم سری بزنیدمدتی صبرکنیدتاکارعمرانی وبنایی اش تمام بشود .اما با این شماره تماس بگیرید وجویای احوالش بشویدوخدا قوتی هم به او بگوییید.0913204882

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر