۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

ســـوار سبزپــوش مـــن به هر تقدیــــر مــی آید

اَللّهُمَّ کُن لِوَليِک اَلحُجَّةِبنِ الحَسَن،صَلَواتُکَ عَلَيه وَعَلي آبائِه،في هذِه السّاعَه وَفي کُلِّ السّاعَه
وَليّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيناً،حَتّي تُسکِنَهٌ اَرضَکَ طَوعاً،وَ تُمَتِّعَه فيهاطَويلاً
بِرَحمَتِکَ يا اَرحَمَ الرّاحِمين

اگرچــه زود: مـــی آیــد؛ اگرچه دیــر: مــی آیـــد
ســـوار سبزپــوش مـــن به هر تقدیــــر مــی آید
همان خـــورشید مــوعــودی که در روز طلــوع او
حــدیث صبــح صــادق می شود تفسیر، می آید
زمیــن آبــی تر از این آسمان ها می شود وقتی
که آن آیینه سبـــز «خـــدا تصویـــر» مــی آیـــد
در اعماق نگاهش می توان خشمی مقدس دید
دلش لبریـــز درد است و بـــا شمشیــر می آید
چنان بــا ضربــه های حیــدری اعجاز خواهد کرد
که از دیـــوارهــــا هم گل نغمـه تکبیــر می آیــد
دقیقا راس آن ساعت که در ذهن خدا ثبت است
نــه قــــدری زودتـــر از آن، نــه بــا تــاخیر می آید

امام زمان (عح)میفرمایند :
و چیزی ما را از ایشان محبوس نکرده است، مگر اعمال ناخوشایند و ناپسندی که از ایشان به
ما می رسد.

يا صاحب الزمان !

مي خواهم از تو بگويم. اما ، مانده ام چه بگويم ... از آن دشوارتر چگونه بگويم...
اي کاش مي توانستم زيباترين شعرها را در وصف تو بسرايم اما... شعر نمي دانم.
اي کاش مي توانستم لطيف ترين عبارات را در بيان دوستي تو به کار بگيرم اما... خامه خيال آن را هم ندارد .
اي کاش مي توانستم بهترين سخنان را در اظهار ارادت به تو بگويم ؛ اما بيانم گنگ و زبانم ، زبون است.
مولاي من !
هر چند از غيبت تو رنج مي برم، اما از سویي ديگر با همه وجود مي يابم که قيمت ندارد اين غم غيبت!
چه کنم؟ مبتلا شده ام...سخت گرفتار شده ام. مبتلاي محبت تو، گرفتار گوشه چشمي که به من بيفکني.
دوستي تو را با همه دنيا برابر نمي نهم اگر آن را از من بگيرند ،...مي ميرم. زندگي بدون محبت تو هيچ و پوچ است . خدا را شکر مي کنم که تو را دوست دارم .
نمي دانم حرف دلم را چگونه بگويم ... بگذار آتش محبت تو، در دلم شعله ور باشد و وجودم را گرمي و حيات ببخشد .

این شب قدر مصادف است با شب جمعه در این شب عزیز دعا کنیم تا فرج امام علیه السلام در همین جمعه واقع شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر