خبرگزاري فارس: این آزاده گفت: در زمان اسارت بر ما چنان سخت ميگذشت كه زمان خوابيدن از خداوند ميخواستيم كه اين خواب، خواب ابدي ما باشد.
مسعود ابراهيمي در گفتوگو با خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا» اظهار داشت: ارديبهشت سال 65 به جبهه اعزام شدم؛ در عمليات كربلاي 5 شركت كردم كه عملياتي موفقيتآميز بود؛ بعد از عمليات به مرخصي رفتم و پس از چندي دوباره به جبهه اعزام شدم كه اين بار به واحد اطلاعات عمليات معرفي شدم و يك دوره اطلاعات عمليات را آموزش ديدم.
وي افزود: علاوه بر دوره آموزشي اطلاعات عمليات كه 45 روز به طول كشيد، يك دوره ويژه غواصي نيز گذراندم كه در تاريخ 4 دي سال 65 در «عمليات كربلاي 5 » شركت كردم و به عنوان نيروي اطلاع عمليات به منطقه جنگي رفتم و اسير شدم.
ابراهيمي گفت: در زمان اسارت نوجوان 17 ساله بودم؛ 4 سال را در اسارت به سر بردم در سال 69 از اسارت آزاد شدهام.
* لحظه اسارت احساس كرختي كردم
وي با بيان اينكه لحظه اسارت احساس كرختي كردم، اظهار داشت: جزو نخستين اسراي دوره جنگ بوديم كه عراق هم اسامي ما را به سازمان صليب سرخ جهاني نفرستاد.
ابراهيمي ادامه داد: به طور معمول رزمندگاني كه تازه به اسارت نيروهاي متجاوز درآمدهاند؛ در مرحله اول به زندانهاي مركزي بغداد معرفي ميشدند، بعد از يك تا دو هفته به زندانهايي كه بايد مدت اسارت خود در آن ميگذراندند، فرستاده ميشدند.
* زندان مخفي عراق در زادگاه صدام ساخته ميشد
وي خاطرنشان كرد: طولاني شدن مدت حضور ما در زندان بغداد، موجب تعجب زندانبانان ما شده بود؛ بعداً متوجه شديم در تكريت كه زادگاه صدام حسين است، عراقيان در حال ساخت زندان مخفي هستند و ما را بعد از اتمام ساخت زندان به آنجا ميفرستند.
اين آزاده افزود: ما را با اتوبوس به زندان تكريت منتقل كردند؛ نگهبان ما كه سربازي شيعه بود، در طول مسير شهرهاي مقدس كربلا، كاظمين و سامره را به ما نشان داد.
* رزمندگان براي آرامش خاطر قرآن ميخواندند
وي گفت: زماني كه اتوبوس در حال نزديك شدن به اردوگاه تكريت بود، رزمندگان نگران بودند كه زندانبانها از آنان با چوپ و چماق پذيرايي كنند و براي آرامش خاطر و قوت قلب قرآن و آيتالكرسي زير لب زمزمه ميكردند.
ابراهيمي ادامه داد: اين سرباز شيعه عراقي زماني كه متوجه نگراني رزمندگان شده بود علت نگراني را از رزمندگان پرسيد و ما نيز جريان را گفتيم ولي آن سرباز پاسخ داد «ما مسلمانيم و اسيران را كتك نميزنيم».
وي اضافه كرد: با وارد شدن در اردوگاه، همان سرباز عراقي به فرمان مقام بالاتر مجبور به كتك زدن ما با سيم كابل شد.
* كوروش نابينا نتوانست شكنجهها را تحمل كند
اين آزاده با يادآوري نخستين روزي كه در اردوگاه تكريت كتك خورده بود، اظهار داشت: در بين رزمندگان اسير، فردي به نام كوروش، نابينا بود كه بعدها در اسارت به شهادت رسيد؛ زماني كه سربازان عراقي اقدام به تنبيه و شكنجه اسيران كردند، دستش را گرفتم و به علت اينكه كوروش نميتوانست سريع بدود تا جايي كه ميشد از سربازان عراقي كتك خورديم.
وي ادامه داد: بعد از كتك خوردن اوليه كه در راهروي آسايشگاه اتفاق افتاد، نوبت به رفتن داخل اتاق آسايشگاه بود كه سربازي در ورودي اتاق با چماق ايستاده بود و هر كسي كه به اتاق ميرفت با چماق بر سرش ميزد كه من نتوانستم دست كوروش بگيرم و به سرعت وارد اتاق آسايشگاه 13 شدم.
ابراهيمي افزود: تا مدتي كه كوروش با من بود، هوايش را داشتم اما بعد كه از هم جدا شديم به بند 4 منتقل شد كه در آن بند نتوانست تحمل كند و بر اثر شكنجه شهيد شد.
* باور كرده بودم در زندان پير شده و از دنيا ميروم
ابراهيمي با بيان اينكه در نخستين روزهاي اسارت شكنجهها شدت بيشتري داشت، اظهار داشت: در زمان اسارت بر ما چنان سخت ميگذشت كه موقع خوابيدن از خداوند تقاضا ميكرديم اين خواب، خواب ابدي ما باشد.
وي شكنجهها را از نوع روحي و جسمي بيان كرد و افزود: شكنجه روحي تهديد شبانه به انواع شكنجه جسمي فردا بود و شكنجههاي بدني نيز انواع كتكهايي بود كه هر روز به بهانههاي مختلف به ما ميزدند.
اين آزادي بيان داشت: سرباز كُردي بود كه هر وقت شيفت مسئول آسايشگاه ميشد آن روز چنان بر اسيران سخت ميگذشت كه همان روز انگار به اندازه 100روز طولاني ميشد.
وي اظهار داشت: يكي از شكنجههاي آن سرباز اين بود كه اسيران را مجبور به تميز كردن كف دستشويي با دست ميكرد و روي دست سربازاني كه در حال تميز كردن كف دستشويي بودند،با پوتين پا ميگذاشت.
ابراهيمي گفت: در همان روز عكس روال معمول كه كابل را بر كمر رزمندگان ميزدند او با كابل به سر و صورت اسيران ميزد و چند نفر از اسيران را روانه بيمارستان ميكرد.
وي افزود: فكر آزادي از زندان را نميكردم باور كرده بودم در زندان پير شده و از دنيا ميروم.
اين رزمنده گفت: مشكل دوران اسارت به حدي بود كه بعضي از اسرا نميتوانستند به خانوادهشان فكر كنند.
* نفرين رزمندگان اسير در مصائب كشور عراق موثر بوده است
ابراهيمي در ادامه گفت: بيشتر اوقات خواب ميديدم كه نزد خانوادهام برگشته و در خواب مجبور به برگشت به عراق بودم و از پدر تقاضا ميكردم كه جلوي رفتنم به عراق را بگيرد چون دوران اسارت بسيار سخت است.
وي ادامه داد: بيشتر بدبختي كه امروزه كشور عراق دارد، شايد به خاطر نفرين رزمندگان در طول دوران اسارت است.
۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر