۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

همایش آزادگان اردوگاه تکریت 11

با سلام خدمت شما

اولین همایش کشوری آزادگان اردوگاه تکریت۱۱ در تاریخ های ۱۴-۱۵ و۱۶ مردادماه همزمان با ولادت حضرت ولی عصر عج در مرکز آموزش عالی شهیدمهاجر در اصفهان برگزارشد.

از عصر روز مورخ ۱۴/۵/۸۸ با ورود آزادگان مرکز شهید مهاجر دیدنی بود. یارانی که بعد از قریب ۱۹ سال همدیگر را میدیدند و با در آغوش کشیدن یکدیگر یاد و خاطره روزهای اسارت در اردوگاه تکریت۱۱ را گرامی میداشتند.

لازم میدانم از تمامی دوستان و دست اندکارانی که در برگزاری این همایش از جان ودل مایه گذاشتند به نوبه خود و از طرف تمامی دوستان تقدیرو تشکر کنیم .از آقایان باطنی نصیری صفری شاهچراغی کلوشانی دافعیان مقامی مصلحی جعفری انتظاری شهبازی ابراهیمی(سیدجلال) قربانپور علی رحیمی پیرهادی و.......... دیگر دوستانی که در برگزاری این همایش زحمات زیادی را متقبل شدند تشکر و سپاسگزاری می کنیم .انشا الله که همیشه اولا از این کار ها بکنند و ثانیا همیشه و در تمام مدت موفق و موید باشند آجرکم الله انشاالله.

سعی میکنم تا جایی که میشه خاطرات وناگفته های اون روزها رو برای شما یادآوری کنم.

ما عصر چهارشنبه (۱۴/۵/۸۸) همراه با دکتر محسن رافتی- دکترمسعودابراهیمی- استادجابراستیری-جانبازعزیز هادی گفتی و آقای غلامرضا نوروزیان از فرودگاه شهید هاشمی نژاد مشهد ساعت ۳۰/۱۶ برای اصفهان بلیط داشتیم که متاسفانه طبق معمول پروازهای داخلی دارای تاخیر بود آن هم به مدت قریب هفت ساعت معطلی و علافی در فرودگاه .که اول قراربود پرواز ساعت ۳۰/۲۱ انجام شود و ما رفتیم فرودگاه که باز هم متاسفانه بالاخره ساعت ۳۰/۲۳ هواپیمای توپولف با هزار سلام و صلوات به سمت اصفهان به پرواز در آمد.

از فرودگاه اصفهان با آقایان مهندس محمد بلالی و جناب آقای رضا جعفری تماس گرفتیم و گفتیم که ما فرودگاه هستیم چیکار کنیم ؟ که مهندس گفت من تازه رسیدم و وسیله هم ندارم و آقای جعفری گفتند من همراه با آقای خانی و جمشید میایم فرودگاه دنبالتون!

بعداز کلی انتظار دیدم که سه نفر همراه با یک ماشین آمدند دنبال ما شش نفر!!!! که پس از کلی خندیدن یا گرفتن یک تاکسی به سمت محل استقرار حرکت کردیم.

واقعا جای اون دوستانی که نتوانستنددر این همایش شرکت کنند خالی بود که به محض ورود هرکس و افتادن چشم به یکدیگر چه صحنه های جالب و دیدنی به وجود می آمد.

با دیدن آقای علی قربانپور(علی فاروجی) و در آغوش گرفتن خیلی گلایه کردم که چرا هیچ خبری ازت نیست؟!!

پس از ثبت نام کردن و پرکردن فرم ها و گرفتن چند ظرف قرمه سبزی (جاتون خالی یخ کرده ) راستی ساعت ۲ نیمه شب بود که رسیده بودیم! قرارشد ما شش نفر در اتاق ۲۱۲ مستقر شویم.

بماند که چه جوری غذارو بدون قاشق خوردیم!

آقا تا ساعت ۵ صبح فقط حرف زدیم و خاطره تعریف کردیم : حیدر ارباب پور از بچه های آسایشگاه ۱۰ و اهل کرمانشاه اومد داخل اتاق ما چون همه اتاقها خواب بودند و فقط اتاق ما بیدار بود و سروصداش هم بلند.مرتضی شهبازی که دیگه بایداون رو مشهدی بدونیم نه اصفهانی هم اومد و همه گرما گرم تعریف و یادآوری خاطرات بودند.

بالاخره ساعت ۵ بعداز خواندن نماز صبح قرارشد کمی بخوابیم. تا ساعت ۳۰/۷ خوابیدیم البته ازصدای بلندگو که مناجات و دعای عهد رو پخش میکرد و همش اعلامیه و اطلاعیه پخش میکرد رو نباید غافل بود.

ساعت ۸ صبح جهت صرف صبحانه به طرف سالن غذا خوری حرکت کردیم .که بقیه اش بماند برای بعد .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر